برای پسرم مهراد

برای تو مینویسم ...

دندون جدید

مهراد جونم عزیز دل مامان امروز پنجمین دندون قششششنگت در اومد خوووووشگل مامانی،  دندون نو مبااااااااارک عمر و جون من 😍😍😍😍💝💝💝💝💓💓💓💓💓🎂🎂🎂🎂🎉🎉🎉🎊🎊🎈🎈 ...
23 دی 1395

آب

مهراد مامان چند روزه خیلی میخندم از دستت. آخه کلمه آب رو تازه یاد گرفتی، همین که من میرم تو اشپزخونه چهاردست و پا تند تند از تو هال میای پیشمو سرتو بالا میکنی و غلیظ میگی عَـــب. ای جوووووووون مامانی قربون صدات و حرف زدنم برم 😙😙😙😙❤❤❤❤❤😍😍😍😍😍😍😍 ...
14 دی 1395

بیماری

مامان جون دیروز صبح ساعت 7 که بیدار شدم حس کردم بیقراری، دستمو گذاشتم به پیشونیت دیدم خیلی داغی دیروزشم چنتا تک سرفه میکردی ولی جدی نبود،  یهو ترسیدم پاشدم سریع یه پارچه نم کردم اوردم گذاشتم رو دست و پات و شنیده بودم که موقع تب کودکان باید قطره استامینوفن رو دوبرابر وزنشون هر چهارساعت یک بار بدن بهشون، بهت دادم. تبت یکم کنترل شد ولی  خیییییلی حالت بد بود مامان جون یک روز و یک شب تب شدید داشتی واااای اینقدر مظلوم شده بودی،  نمیذاشتی یه لحظه بزارمت رو زمین همش میخواستی تو بغل باشی و بیحال میفتادی رو شونم😢😢😢 خداروشکر که اون روز و شب وحشتناک گذشت. الان خوبی خداروشکر مامان جون انشالا همیشه سالم باشی عزیز دل و جووووووونم 😚😚😚😚😚 ...
20 آذر 1395

شیطونی

واااااای که چقدر شیطون بلا شدی مامان جون👶👶👶👶 از درو دیوار بالا میری، تمام مدت باید چشمم بهت باشه و زیر نظر داشته باشمت.  عاشق سیم و موبایل و این چیزایی دوروبر تلویزیون و سه راه و...  رو یه دژ درست کردم که نتونی بری سراغشون ولی از روشون رد میشی 😐😐😐😐  چند روز پیش لباسارو گذاشته بودم بشورم، تند تند میچرخید یه لحظه سرم پایین بود داشتم با موبایل کار میکردم یهو که نگاه کردم دیدم از اون سدی که جلوی اشپزخوته درست کرده بودم که نتونی ازش رد بشی و داخل بشی،  گذشتی و رفتی تو ماشین لباسشویی رو نگاه میکنی و از ذوق اینکه لباسا میچرخن سرازپا نمیشناسی 😐😐😐😅😅😅😅 خطرررررناک شدی مامان جووووون 😨😨😨😨 خدا خودش همه بچه ها رو حفظ کنه 🙏🙏🙏🙏 ...
7 آذر 1395

رقص

مامان جون جدیدا با هر  آهنگی که میشنوی شروع میکنی به تکون دادن تمام بدنت 😁😁😁😁 حالا نه فقط هم آهنگ باشه، هر ریتمی. داشتم سیب زمینی رنده میکردم یهو نگات کردم دیدم با ریتم صدای رنده داری میرقصی و خودتو نشستنی تکون میدی مردم از خنده از دستت شیرین مامان 😄😄😄😄😄😄   ...
25 آبان 1395

عکس دوماهگی

مامان جون سه شنبه هفته قبل با بابایی بردیمت آتلیه تا از 8 ماهگیت عکس داشته باشی نفس مامان. ایشالا وقتی حار شد عکسشو میذارم. راستی عکسای دو ماهگیتم گرفتم خیلی بامزس ببین مامان جون😊😊😊😊😙😙😙😙😙 ...
18 آبان 1395

سومین و چهارمین دندون

مهراد مامان از وقتی وارد 9 ماه شدی دوتا دندون بالاییات سر زده وای اینقدر کوچولو و نازن با انگشتم که لمسشون میکنم خیلی کیف داره.  یه مدت یکم نا آروم بودی دندونت که سر زد فهمیدم از دندونات بوده آخی کوچولوم لثه هاش میخاریده بیتاب بوده. فدات بشم مامان جووووووووون 😍😍😍😍😍😍😍😍💝💝💝💝💝💝💝  
18 آبان 1395

ایستادن

مهراد عزیز و جونم درست از وقتی هشت ماهگیت کامل شد شروع کردی به تمرین ایستادن هرجا که به قدت برسه سریع پامیشی وایمیسی ولی خطرناکه مامان جون اخه چند بار از پشت سر افتادی. الان خیلی کار من سخت تر شده مدام باید نگاهم بهت باشه که نیفتی عسل جونم.  قربون مراحل رشدت بره مامانی 😄😄😄😄😄😄😄 ...
15 آبان 1395