برای پسرم مهراد

برای تو مینویسم ...

واکسن 18 ماهگی

مهراد جونم چند روز پیش یعنی 13 شهریور رفتیم درمانگاه نجفی برای زدن واکسن 18 ماهگیت عزیزم.سه گانه، mmrو فلج اطفال. یه دونشو تو پات زدن یه دونشو تو دستت یکیشم قطره چکوندن تو دهنت. اخی خیلی درد داشت مامان جون یکم گریه کردی ولی زود خودتو جمع و جور کردی. قبل اینکه بهت واکسن بزنن تند تند به مرده میگفتی گاگا اونم برنمیگشت نگات کنه. من مرده بودم از خنده تو خودم. واکسن 18 ماهگی، واکسن سختیه همه هم میگن از همه واکسنا بدتره و تب شدید داره و پا درد. من مرتب بهت استامینوفن میدادم و کمپرس سرد میذاشتم برات که جاش باد نکنه. دو روز و یه شب تب داشتی مامان جون، مخصوصا روز اول خیلی بد بود و خیلی مراقبت بودم ولی روز دوم بهتر شده بودی و خفیف بود تبت. منم روز ...
20 شهريور 1396

خاله و پسرخاله

مهراد جون مامان، عزیز دل و جونم، خاله و پسرخاله رو خیییییییلی دوست داری. به خاله میگی هاگه به ماهانم میگی دادا. صبح تا شب فقط ورد زبونت هاگه و داداست. حتی توی خواب چندین بار شنیدم میگی، هاگه گاهی هم میگی دادا. صبحا که از خواب پامیشی میگی دادا؟ میگم خونشونه پشت سرش میگی هاگه؟ میگم اونم خونشونه، دیگه ول میکنی راستی به مامان جونم میگی مامان، چون جونشو نمیتونی بگی. قربونت برم عزیییییززززم ️     ...
20 شهريور 1396

خار

سلاااااااام بر مهراد ناز و دوست داشتنی و عزیز خودم. مامان جون چند شب پیش خونه خاله آرزو اینا مهمون بودیم خیلی ام خوش گذشت. خاله جون حسابی سنگ تموم گذاشته بود؛ خیلی مامان جون شیطونی میکردی همش دور و بر باغچه و شیر آب و دوتا خرگوش کوچولوی خاله راه میرفتی و تند تند میدویدی و از دستمون فرار میکردی تا هرکاری دلت میخواد انجام بدی. آخرشم کار خودتو کردی و یهویی افتادی تو باغچه!! یه گل رز پر از خار گرفت به دستای کوچولوت و بازوتو زخمی کرد وای کلی دلم سوخت و ضعف رفت واست. بمیرم الهی مامان جون که دردت اومد. پریدی تو بغلم و با ناله گفتی ماااااماااان ولی زودی خودتو کنترل کردی. آفرین پسر با استقامتم   ...
23 مرداد 1396

اولین شمال

مهرادم چند روز پیش با خاله اینا و مامان جون رفتیم شمال. با اینکه خیلی دودل بودم که توی این هوای گرم میشه با بچه کوچیک و شیرخوار این همه راه سفر کرد یا نه و اینکه خدای نکرده یه موقع هوای مرطوب و گرم اذیتت نکنه و مریض نشی و... ولی دل رو زدیم به دریا و خودمونو سپردیم به خدا و راهی سفر شدیم. نزدیک 10 ساعت باید رانندگی میکردیم تا به مقصد که خزرآباد مازندران بود برسیم. چون تو کوچولوی نازم همراهمون بودی ترسیدیم اذیت بشی اگه بخوایم یه سره این همه راه بریم واسه همین عصر راه افتادیم و شب به کاشان رسیدیم و توی شهر آران و بیدگل طبقه دوم خونه یکی از دوستای با محبت عمو محمد موندیم. خیلی شب گرمی بود و تو حسابی بی طاقت شده بودی و نصف شب کلی گریه کردی واسه ا...
12 تير 1396

کارهای جدید 2

مهراد ناز مامانی اومدم یه سری حرفا و کارایی که انجام میدی رو تا یادم نرفته بنویسم تا بعدنا که میخونم ذوق کنم و وقتی ام ایشالا خودت بزرگ شدی بفهمی چقدر ناز و بامزه بودی... مامان جون به عینک میگی عینــَ ، همیشه ام دستت به عینک منه و میخوای بگیری کجش کنی و منم از دستت فرار میکنم به هندونه میگی هِن به آناناس میگی آنّانا ، خیلی ام دوست داری کلا هندونه و موز و آناناس رو تو میوه ها و ماکارونی رو تو غذاها خیلی دوست داری. وقتی میبینیشون میگی بــَـه به به 😋 😋 😋 😋  به عمو و عمه میگی عَم..  به آقا میگی گاگا. هاپو رو میگی. وقتی ام میگم هاپو چی میگه میگی هاپ، میگم کلاغه چی،  میگی گارگار، ببعی چی میگه میگی بَ میگم گوشات کو چشمات کو...
15 خرداد 1396

کفش

مامان جون عاشق کفشاتی خیلی دوستشون داری هرجا میبینیشون تند تند میری برشون میداری میاری و میگی دَدَ اصراااااار که بپوشونمت و ببرمت بیرون، واسه همین بیشتر وقتا قایمشون میکنم یا یه جایی که توی دیدت نباشه میذارم وگرنه بیچارم میکنی فسقل خان مامان فدات بشم الهییییییییییییییییی           ...
25 ارديبهشت 1396

کوتاهی

امروز برای اولین بار موهاتو کوتاه کردم مامان جون، خیلی کیف داشت موهات نرم و نازک و بوره مامان جون عاششششششقشونم. خرگوش کوچولوی مامااااااااانی 😚😚😚😚😚😚😚😚😍😍😍😍😍😍😍   ...
20 ارديبهشت 1396

َحَـــموم

مهراد مامان، فدات بشم، عاشق حمومی مامان جون.  هی میگی حموم حموم. نه اینکه بخوای بری حموم که تمیز بشیا، دوست داری بری توش دور بزنی و درودیوار و شامپوهارو نگاه کنی 😁😁😁😁😁 هروقت گریه میکنی میگیم میخوای بریم حموم رو ببینیم؟ ذوووووق میکنی و دستاتو میگیری بالا که بغلت کنیم و گریت یادت میره قررررربونت برم مامان جوووووون  ...
17 ارديبهشت 1396

دندونای آسیاب

مهراد نازنین مامان خوشگل من، سه تا از دندونای آسیابت داره باهم درمیاد مامان جون دوتا بالا یکی پایین. بمیرم الهی معلومه خیلی درد داری عزیز دلم، چند روزه خیلی کلافه ای و مدام جیغ میزنی، الانم تب داری 😔😔😔😔 خیلی دلم برات میسوزه عمر و جونم زودتر خوب شو نفــــــــس مامان 😢😢😢😢😭😭😭😭😭   ...
12 ارديبهشت 1396

نع

مهراد عزیز و نازنین مامانی چند وقته که تند تند از مبل و صندلی میری بالا و هرچی بهت میگم بیا پایین با یه لحن بامزه میگی نـــه قربون نه گفتنت برم عزیز دلم ...
10 ارديبهشت 1396