چادگان
اواخر تیرماه به اتفاق عمه ها و عموهات دو روز رفتیم چادگان یه آب و هوایی عوض کنیم. با وجود گرمای شدید و طاقت فرسای تیرماه، چادگان هواش خنک و عاااااالی بود ،حتی میتونم بگم شباش سردم بود و خیلی میچسبید توی گرما. چون دور و برت خیلی شلوغ بود همش دوست داشتی بیدار باشی و نه شب درست میخوابیدی نه روز و حساااااابی کمبود خواب گرفته بودی.وای مامان خیلی حرص دادی از بس نخوابیده بودی بداخلاق شده بودی و هممممش غررررر میزدی و گریه میکردی و میخواستی بغل من باشی
غیر از این مورد در کل سفر کوتاه خوبی بود ☺
راستی یادم رفت بگم که اونجا دوچرخه کرایه میدادن و توام یه دوچرخه سوار شدی و حسااااااااااابی کیف کرده بودی خیلی دوسش داشتی درحالی که رکابم هنوز نمیتونستی بزنی 😁😁 بعد از برگشتمونم هی سراغ اون دوچرخه رو میگرفتی قربونت برم عزیزم ایشالا برات یه دوچرخه خوشگل میخریم نفس مامان 😚😚