برای پسرم مهراد

برای تو مینویسم ...

سفر تبریز

1398/4/10 1:22
نویسنده : مامان نوشین
482 بازدید
اشتراک گذاری

مهراد عزیز و نازم تیرماه امسال از تاریخ 6 یه سفر به همدان و تبریز به همراه مامان جون و خاله جون اینا، داشتیم.از بس هوا گرم شده بود کلافه شده بودیم و تصمیم گرفتیم بریم یه جای خنک تا یکم حال و هوامون عوض بشه. 

5 شنبه راه افتادیم، توی مسیر قبل از زنجان گنبد سلطانیه رو دیدیم واقعا جذاب و دیدنی بود خیلی حس خاصی به آدم میداد ، به دستور سلطان محمد خدا بنده ایلخانی بنا شده بود . ارتفاع خییییلی زیادی داشت با پله های پیچ درپیچ ترسناک ولی به شدت خنک بود ، تو و مامان جون پایین موندین و ما تا بالای بالاش رفتیم ولی زانوهام درد گرفت از بسکه از پله های پیچ دارش با ترس و لرز پایین میومدم زانوهام لرزش گرفته بود. ولی واقعا دیدن داشت خیلی خوشحالم که ازش دیدن کردیم .

دیگه تا همدان رو یک سره رفتیم.دوشب اول رو همدان موندیم ولی فقط دو مکان رو وقت کردین بریم یکیش آرامگاه ابوعلی سینا یکیشم گنج نامه رفتیم ،آبشار زیباشو دیدیم (البته بماند که چقددددررر ترافیک بود و با چه سختی زیادی رفتیم و برگشتیم ولی ارزششو داشت ) و از غار آکواریوم دیدن کردیم که بی نظیر بود و ... 

بعد از همدان به شهر تبریز رفتیم برعکس تصورات من تبریز یه شهر با بافت قدیمی بود البته غیر از چندتا خیابون بروز و امروزیش. 

دو شب هم تبریز موندیم . جاهایی که رفتیم : بازار تبریز، ایلی گلی با پارک قشنگش، موزه ی باستان شناسی آذربایجان، مسجد کبود .هر کدوم جذابیتای خاص خودشونو داشتن و دیدنی بودن.

بعد از تبریز به اصرار من که علاقه ی زیادی داشتم به دیدن کندوان ، بعد از طی چند کیلومتر رسیدیم به کندوان وای که چقققددرر برام عجیب و جذاب بود. یه حس خوف عجب غریبی ام داشتم. یکی از ساکنان اونجا ما رو برد توی خونه قدیمیشون که به صورت سنتی درستش کرده بودن برای توریستا.خیلی چیزای جالبی میگفت از خونه هاشون.میگفت دوره ای که مغولا به ایران حمله کردن مردم از ترس به کوه ها و جاهای دوردست پناه آوردن که یکی از این مکان ها همین کندوان بوده که در ابتدا برای استتار و در امان موندن از دست دشمنان ازش استفاده میکردن به مرور زمات پی میبرن که سنگ های خیلی بزرگی که توی کندوان هستند قابلیت های خاصی دارن و میشه ازشون به عنوان خونه استفاده کرد.این سنگ های عظیم در اثر گدازه های آتش فشان کوه سهند ایجاد شده بود .تصمیم میگیرن داخل سنگ هارو بکنن و داخلش زندگی کنن. مخصوصا که متوجه شدن داخل این سنگ ها توی تابستون بسیار خنکه و توی زمستون گرم!! واقعا هم همینطور بود ما در اووووج گرمای هوا اونجا داشتیم یخ میزدیم در حدی که من حدود 20 دقیقه که داخل یکی ازین خونه ها نشستم فشارم داشت میفتاد و حالم یکم بد شد و مجبور شدیم زود برگردین .وای واقعا دیدنی و جالب بود برام.ولی متاسفانه مشخص بود که مغولا تا حدودی به این مکان دسست درازی کرده بودن.چون به عینه میشد چهره هایی رو در بین مردمش دید که کاملا مشخصات مردم مغول رو داشت. صورت های پهن چشم های باریک حتی استفاده از کلاه های خاص مغولی زیر روسری هاشون.من خودم قبل از توضیحات اقایی که برامون توضیح میداد، دوتا خانم با این ویژگی ها رو دیدم فکر کردم ترکمنن ولی بلد از توضیحاتش فهمیدم که ترکمن نیستن و ریشه مغولی دارن.البته این آقا میگفت که مغولا نتونستن اینجا نفوذ کنن ولی چهره ی بعضیاشون چیز دیگه ای میگفت!! 

یه چیز خیلی جالب دیگه که من نمیدونستم و همیشه برام سوال بود؛ این بود که چرا اسم تونلی که توی جاده چالوس هست رو ، کندوان گذاشتن درحالی که کندوان نزدیک تبریزه!!!

این آقا اینطوری توضیح داد که در زمان رضا شاه که میخواستن این تونل رو توی کوه درست کنن به علت سختی بیش لز حد امکان کندن سنگ های کوه وجود نداشته و پروژه ی خیلی عظیمی بوده، به گوش رضاشاه میرسونن که مردمانی در آذربایجلن شرقی هستند که خونه هایی توی سنگ ایجاد کردن و به شدن قوی و با پشت کار هستند.دستور میده کارگرانی از کندوان برای کندن تونل بیارن و اونها میتونن این کار رو انجام بدن و واسه ی همین اسم این تونل رو میگذارن تونل کندوان...

بعد از کندوان حرکت کردیم به سمت مقصد اصلی یعنی کلیبر . جادش فوق العاده پیچ دار و شیب دار بود و ارتفاع خیلی زیادی داشت از ابرها هم زده بودیم بالا 😃هر چقدرم که بالاتر میرفتیم هوا سرد تر میشد. توی جنگل های ارسباران بودیم خیلی زیبا و جذاب بود ولی با توجه به اسمش من فکر میکردم خیلی پوشش گیاهی و درختان انبوه تری داشته باشه .خلاصه رسیدیم به مکاتی که باید مستقر میشدیم.وای باورمون نمیشد که توی تیرماه با اون هوای گرم و خفه کننده ، اینجا اییییینقدر خنک و بهتر بگم سررررد باشه!!! به حدی که آدم دلش میخواست کاپشن یا پالتو بپوشه.کلی پشیمون شدیم که چرا لباس گرم تر با خودمون نیاورده بودیم. مکان استقرارمون خیلی زیبا و باصفا بود خداروشکر همه چیز عالی بود.دو شب و دو دوزم کلیبر بودیم .

در راه برگشت حیفمون اومد که حالا که این همه راه اومده بودیم ، نریم و مرز و رودخانه ی مشهور ارس رو نبینیم! خلاصه حرکت کردیم به طرف جلفا و مرز بین ایران و ارمنستان. وای رودخانه ی ارس واااااااقعا دیدنی بود یکی از بهترین و جذاب ترین بخش سفرمون تماشای رودخانه ارس بود ، پرآب زلال، عریض و طویل .مخصوصا که اون طرف رودخانه یه کشور دیگه بود خیلی جذاب ترش کرده بود. توی شهر مرز آباد برای ناهار ایستادیم خیلی زیبا و خاطر انگیز بود.لب مرز هم برای یادگاری یکمی خرید کردیم.میگفتن تمام جنساشون ایرانیه و ارمنیه اونجا زیاد میان خرید میکنن.خودمونم تعدادیشونو دیدیم.

بعد از دیدن مرز راه برگشت رو درپیش گرفتیم و بعد از یک شب توقف در تبریز توی راه برگشت، بکوب روندیم تا خونه.

خداروشکر سفر خیلی جذاب و به یاد موندنی بود خیلی خوش گذشت عزیز دل مامان.

چقدر طولانی شد برای خودش سفرنامه ی ناصر خسرویی شد😁😁

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)


23 مرداد 98 18:37
همیشه به شادی و تفریح انشاالله💕💕
مامان نوشین
پاسخ
مرسی خیلی ممنونم 😍😚
عمه فروغعمه فروغ
3 مهر 98 11:25
همیشه به سفر 
چه سفرنامه قشنگی😊
 
مامان نوشین
پاسخ
تشکر 😉😍😙❤