برای پسرم مهراد

برای تو مینویسم ...

حساسیت

مهراد مامان نزدیک سه هفته است که حساسیت به پروتء ین گاوی پیدا کردی.  و من کلا نباید لبنیات بخورم، شیر و ماست و پنیر و کره و دوغ و حتی هر چیزی که با لبنیات درست شده باشه یا یه ذره شیر و...  توش باشه مثل شکلات، کاکاءو،  کیک و...  دکتر گفت الان اکثر بچه ها این حساسیت رو تو چند ماه اول زندگیشون پیدا میکنن،  نمیدونم چرا...  به هر حال خیلی سخته ولی به خاطر سلامتی پاره ی تنم حاضرم هر کاری لازم باشه انجام بدم. انشالا که زودتر حساسیتت بر طرف بشه مامان جون و خوب خوب بشی 😚😚😚😚😚😚💕💕💕💕💕💕💕💕❤
3 مرداد 1395

ذوق

مامان جون چند روزیه که یاد گرفتی غلت بزنی و روی شکمت بخوابی و سرت رو بالا بگیری وای فدات بشم. عزیز دل من داره گردن می گیره 😚😚😚😚😚😚 وقتی هم یه چیزی رو میگیرم جلوت، دستای کوچولوت رو سریع میاری رو به روت و سعی میکنی بگیریش وای کلی ذوق میکنم مامان جون که کم کم داری بزرگ میشی.  قربونت برم الهی 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍 ...
31 تير 1395

واکسن 4 ماهگی

وای بازم واکسن 😥😥😥😥 و این دفعه واکسن 4 ماهگی. خداروشکر مامان جون واسه این واکسنت اصلا تب نکردی ولی موقع واکسن زدن خیلی دردت گرفت و گریه کردی بمیرم الهی 😢😢😢😢😢
13 تير 1395

مسافر کوچولو

مامان جون چند روز پیش به اتفاق خاله ارزو اینا و مامان جون و خاله محبوبه اینا رفتیم دهکده تفریحی چادگان به مدت دو روز. اولین باری بود که به همراه تو نازنینم سفر میرفتیم. البته دو روز سفر کوتاه مدت تلقی میشه ولی بالاخره نگران بودم که تو گرمازده نشی توی راه یا اونجا شبش سردت نشه و...  خداروشکر خیلی بهمون خوش گذشت و واقعا بعد از اون همه خستگی و درد و کسالت خیلی چسبید. کلی تو روحیمون تاثیر مثبت داشت.  اونجا هواش واقعا خنک بود طوری که به سردی میزد. تو حسابی کیف کرده بودی و از سرمای هوا لذت میبردی. تازه اونجا بود که فهمیدم چقددددددر گرمایی هستی مامانی. ما سویی شرت و ژاکت پوشیده بودیم ولی تو با یه لباس کوچولو که تنت بود حسابی کیف کرده بو...
30 خرداد 1395

سه ماهگی

تمام هستی من سه ماهه شدنت مبارک ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤💖💖💖💖💖💖💖💖🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶 ...
12 خرداد 1395

دل درد

مهراد عزیزم از وقتی به دنیا اومدی تا دو سه ماه شبا دل درد داشتی نفس مامان، بمیرم الهی شبا کلی گریه میکردی و بیقرار بودی و من و بابایی نوبتی بغلت میکردیمو توی خونه راه میرفتیم تا حالت بهتر بشه. کلی غصه می خوردیم که عزیز دلمون درد داره و نمیتونه راحت بخوابه.  ولی خداروشکر بعد از سه ماه بهتر شدی و دلدردات به مرور کمتر شد 😊😊😊😊😊😊 توی پست بعدی عکسای خوشگل سه ماهگیتو میذارم عشق مامانی 😙😙😙😙😙😙😙
11 خرداد 1395

واکسن

مامان جونی امروز رفتیم واکسن 2 ماهگیت رو زدیم.  از بس شنیده بودم موقع واکسن بچه ها تب میکنن استس داشتم همش. اخی وقتی واکسنو بهت زد یه کوچولو گریه کردی ولی زودی بوست کردم  و باهات حرف زدم توام زودی اروم شدی، فدات بشم الهی. وقتی اومدیم خونه واست کمپرس سرد گذاشتم و فرداشم حوله داغ و استومینوفن دو برابر وزنت هر 4 ساعت یه بار بهت میدادم.  خداروشکر خوب بودی و به خیر گذشت فقط یکی دوبار تب خفیف داشتی که اونم زود رفع شد.  خیلی دوست دارما مامانی 😙😙😙😙😙😙😙
13 ارديبهشت 1395