برای پسرم مهراد

برای تو مینویسم ...

کارهای جدید 3

مهراد مامان نزدیک به سه ماه دیگه دوسالت میشه عززززیییییزززز دلم دیگه کم کم داری برا خودت مردی میشی ️ ️ منم به تدریج دارم رو تعداد دفعات شیری که بهت میدم دقت بیشتری میکنم که رو برنامه باشه و کم کم کمش کنم تا ایشالا اسفند از شیر بگیرمت به امید خدا. تا قبل از این هر وقت در هر زمانی که دلت میخواست بهت شیر میدادم ولی چون خوندم که به مرور و مخصوصا بعد از دوسالگی شیر مادر نه تنها برای بچه مفید نیست بلکه ضرر هم داره براش و جلوی اشتهاش رو برای خوردن غذا میگیره... بگذریم مامان جون اصلش اومده بودم که بازم از شیرین زبونیات بگم عمر من. دیگه به راحتی هر کلمه ای که میگیم رو تکرار میکنی خاله آرزو بهت میگه طوطی کوچولو ولی بعضی کلمات رو خیلی م...
1 آذر 1396

مداد، خودکار

سلام عزیز دل مامانی. تو پست قبلی گفتم که همش قاشق دستت میگیره، الان دیگه قاشق رو ول کردی چسبیدی به مداد و خودکار یه مداد تو یه دستته یه خودکار تو اون یکی دستت و شبانه روز میگی مَداد، هوکار (خودکار) بازم به قاشق مامان جون حداقل ایمن تر بود، مداد و خودکار خطرناکه همش میترسم خدا نکرده باهاش بخوری زمین. تنها کاری که از دستم برمیاد اینه که نوک مداد رو مشکنم تا پهن بشه،خودمارم مغزی داخلشو درمیارم هرچند بازم خطرناکه، ایشالا اینم از سرت بیفته مامان جون زودتر ️ ️ ️ ️ ️ ️ ️ ️ ️ ️   ...
25 آبان 1396

قاشق 😄

مهراد جون نازم، فدات بشم الهی، نفسم تازگیا گیر دادی به قاشق چایخوری ، از صبح تا شب و شب تا صبح یه قاشق چایخوری میگیری دستت، شبا قاشق به دست میخوابی ، آدم یاد خاله ریزه و قاشق سحرآمیز میفته حتی از خونه ام که میخوایم بریم بیرون هم قاشقت دستته.کلی میخندیم از دستت مامان جوووووووووون قربونت برم                   ...
20 آبان 1396

تاسوعا

سلام عسل جون ناز مامان. تاسوعا خاله محبوبه اینا نذر شله زرد داشتن واسه همین رفتیم خونه مادرجون چندتا عکسم گرفتیم یکی دوتاشو میذارم ببینی. تو حیاطشون سی دی نوخه گذلشته بودن خیلی باحال میخوندن توام وایساده بودی پاش و با دستای کوچولوت سینه میزدی کلی خندیدیم از دستت مامان جون فدات بشم الهییییییییییییییی ...
23 مهر 1396

جمله

مهراد جونم عزیز دلم دو سه هفته ای هست که جمله میگی مامان جون مثلا میگی مامان رفت. آنوم (خانم) رفت. بابا اومد و.... خیلی ام خوشحالی که کلی کلمه یاد گرفتی و جمله میتونی بگی. قربون صدای قشنگت برم مامان جون وقتی کلماتو تلفظ میکنی میخوام بخووووورمت عمر و جونم. ولی مامان جون باز داری دندون میاری و حساااابی جیغ جیغو شدی. یه جیغایی میزنی و گوش آدم میخواد کر بشه. کاشکی زودتر دندونت دربیاد و کلا جیغ زدن از سرت بیفته... فداتم مامان جون ...
10 مهر 1396

؟ 😆

مامان جون دیروز از دستت حسابی خندیدم. داشتم آشپزی میکردم توام کنارم وایساده بودی، یهو نگات کردم دیدم یه چیزی گذاشتی تو دهنت. ازت پرسیدم مامان جون چی تو دهنت گذاشتی؟ گفتی جُجه یعنی گوجه، دهنتو باز کردم دیدم یه تیکه پیاز!! تو دهنته ...
24 شهريور 1396

واکسن 18 ماهگی

مهراد جونم چند روز پیش یعنی 13 شهریور رفتیم درمانگاه نجفی برای زدن واکسن 18 ماهگیت عزیزم.سه گانه، mmrو فلج اطفال. یه دونشو تو پات زدن یه دونشو تو دستت یکیشم قطره چکوندن تو دهنت. اخی خیلی درد داشت مامان جون یکم گریه کردی ولی زود خودتو جمع و جور کردی. قبل اینکه بهت واکسن بزنن تند تند به مرده میگفتی گاگا اونم برنمیگشت نگات کنه. من مرده بودم از خنده تو خودم. واکسن 18 ماهگی، واکسن سختیه همه هم میگن از همه واکسنا بدتره و تب شدید داره و پا درد. من مرتب بهت استامینوفن میدادم و کمپرس سرد میذاشتم برات که جاش باد نکنه. دو روز و یه شب تب داشتی مامان جون، مخصوصا روز اول خیلی بد بود و خیلی مراقبت بودم ولی روز دوم بهتر شده بودی و خفیف بود تبت. منم روز ...
20 شهريور 1396

خاله و پسرخاله

مهراد جون مامان، عزیز دل و جونم، خاله و پسرخاله رو خیییییییلی دوست داری. به خاله میگی هاگه به ماهانم میگی دادا. صبح تا شب فقط ورد زبونت هاگه و داداست. حتی توی خواب چندین بار شنیدم میگی، هاگه گاهی هم میگی دادا. صبحا که از خواب پامیشی میگی دادا؟ میگم خونشونه پشت سرش میگی هاگه؟ میگم اونم خونشونه، دیگه ول میکنی راستی به مامان جونم میگی مامان، چون جونشو نمیتونی بگی. قربونت برم عزیییییززززم ️     ...
20 شهريور 1396

خار

سلاااااااام بر مهراد ناز و دوست داشتنی و عزیز خودم. مامان جون چند شب پیش خونه خاله آرزو اینا مهمون بودیم خیلی ام خوش گذشت. خاله جون حسابی سنگ تموم گذاشته بود؛ خیلی مامان جون شیطونی میکردی همش دور و بر باغچه و شیر آب و دوتا خرگوش کوچولوی خاله راه میرفتی و تند تند میدویدی و از دستمون فرار میکردی تا هرکاری دلت میخواد انجام بدی. آخرشم کار خودتو کردی و یهویی افتادی تو باغچه!! یه گل رز پر از خار گرفت به دستای کوچولوت و بازوتو زخمی کرد وای کلی دلم سوخت و ضعف رفت واست. بمیرم الهی مامان جون که دردت اومد. پریدی تو بغلم و با ناله گفتی ماااااماااان ولی زودی خودتو کنترل کردی. آفرین پسر با استقامتم   ...
23 مرداد 1396