برای پسرم مهراد

برای تو مینویسم ...

شب یلدا

مهراد عزیز مادر، امسال ما دوتا شب یلدا داشتیم، یک شب خونه ی مادر جون یعنی مادربزرگ من بودیم و یه شبم خونه ی مادربزرگ خودت یعنی مامان بابایی بودیم. خداروشکر هردوشبشم خوش گذشت . اینا عکسای خونه ی مادرجون فردوس هست         ...
3 دی 1397

دلنشین

​​مهراد عزیزم حدودا یک ماه طول کشید که حالت خداروشکر خوب شد و زخمای گلوت بهبود پیدا کرد . باورم نمیشد که شبا بدون صدا و با آرامش میخوابی ، قبلنا موقع خواب برات کتاب میخوندم که خوابت ببره ، وقتی صدای خرخرت میومد دیگه میفهمیدم خوابیدی ، الان برات کتاب که میخونم اصلا متوجه نمیشم که کی خوابت میبره چون خداروشکر دیگه خرخر نمیکنی و راحت نفس میکشی عزیز دلم. خداروهزااااااار مرتبه شکررررر.اشتهاتم از بعد عمل بهتر شده چون قبلا راه گلوت بسته بود و راحت نمیتونستی غذا رو  قورت بدی، برای همین زود از خوردن دست میکشیدی. خلاصه مامان جون بعد از بهبودیت تصمیم گرفتیم یه روز بریم بیرون و یه هوایی تازه کنیم. با مامان جون و خاله اینا رفتیم رستوران دلنشین تا...
20 آبان 1397

عمل لوزه 2

​​​​​شنیده بودیم که دکتر مختاری نژاد عملاش خیلی خوبه و تعریفشو میکنن .بردیمت مطبش و عکس رو که دید گفت بابد حتما عمل بشه .فقطم 4 شنبه و 5 شنبه ها اصفهانه بقیه روزا تهرانه.ما 4 شنبه رفته بودیم مطبش.من گفتم میشه فردا عملش کنید اگه اینقدر ضروریه؟ گفت اتفاقا یه نفر فردا عمل داشته و کنسل کرده  ،اگه بخواید میتونید فردا بیاریدش برا عمل توی کلینیک پارس .فقط الان باید برید ازمایش خون ازش بگیرید و فردا صبح قبل عمل بیارید. خلاصه از مطب که رفتیم سریع توی ازمایشگاه سینا ازت ازمایش گرفتن (رگاتم اینقدر نازک بود و خونت کم بود،به زور ازت خون گرفتن از هردو دستت 😢 ) یک ساعت بعدش جواب ازمایش رو گرفتیم و رفتیم خونه. دکتر گفته بود فردا صبح باید ساعت 7 کلین...
14 مهر 1397

عمل لوزه

سلام مهراد عزیز و نازنینم .مامان جون مدت ها بود که شبا دهنت رو شبا باز میذاشتی و میخوابیدی و شباهم خیلی خر خر میکردی ، تا پارسال که هنوز شیر میخوردی بجز یکی دوبار سرماخوردگی خفیف ،مریض نشده بودی و گلوت چرک نکرده بود و خداروشکر مشکلی برات پیش نیومده بود.تا اینکه اخرای شهریور سرماخوردی و گلوت به شدت چرک کرد و کلی انتی بیوتیک خوردی تا بهتر شدی ولی شبا خیییییلی خرخر کردنت بیشتر شده بود و نفس کشیدنت خیلی سخت شده بود.منو بابایی شبا کلی وقت بالاسرت مینشستیم و غصه میخوردیم که اینقدر سخت نفس میکشی و مدام میپری از خواب . خیلی پرس و جو کردیم و قرار شد قبل از اینکه ببریمت پیش دکتر گوش و حلق و بینی ،یه دکتر اطفال خیلی خوب ببریم ببینتت.خلاص...
14 مهر 1397

تب

مهراد عزیز و کوچولوی مامان چند روز پیش بدددددد جور مریض شدی😢تب شدییییییید داشتی و قطعم نمیشد 4 شبانه روز ممتد تب داشتی و با دارو فقط یکم میتونستم بیارمش پایین.از اون بدتر این بود که گلوت خیلی چرک کرده بود و شبا نمیتونستی نفس بکشی تمام 4 شب رو بیدار کنارت نشسته بودم و مدام پاشویت میکردم و تبت رو کنترل میکردم .جرات نمیکردم یه لحظه چشم روهم بذارم که مبادا تبت بالا بره یا نتونی نفس بکشی .یک هفته طول کشید تا با کمک انتی بیوتیک و شربت و ... عفونت ها به مرور از بدنت بره بیرون .خیلی روزا و شبای سختی بود خداروشکر که گذشت 🙏🙏🙏🙏
22 شهريور 1397

چادگان

اواخر تیرماه به اتفاق عمه ها و عموهات دو روز رفتیم چادگان یه آب و هوایی عوض کنیم. با وجود گرمای شدید و طاقت فرسای تیرماه، چادگان هواش خنک و عاااااالی بود ،حتی میتونم بگم شباش سردم بود و خیلی میچسبید توی گرما. چون دور و برت خیلی شلوغ بود همش دوست داشتی بیدار باشی و نه شب درست میخوابیدی نه روز و حساااااابی کمبود خواب گرفته بودی.وای مامان خیلی حرص دادی از بس نخوابیده بودی بداخلاق شده بودی و هممممش غررررر میزدی و گریه میکردی و میخواستی بغل من باشی  غیر از این مورد در کل سفر کوتاه خوبی بود ☺ راستی یادم رفت بگم که اونجا دوچرخه کرایه میدادن و توام یه دوچرخه سوار شدی و حسااااااااااابی کیف کرده بودی خیلی دوسش داشتی درحالی که رکابم هنوز نم...
22 شهريور 1397

گرفتن از ...

مهراد مامان 12 شهریور تو دو سال و نیمت میشه و تا جایی که من اطلاع دارم و توی کتاب ها و سایتای معتبر خوندم بهترین زمان برای از پوشک گرفتن بچه از دوسال نیمه تا 3 سال.ولی بهتره که مدتی قبل و بعد از ،از پوشک گرفتن تغییرات بزرگی توی زندگی بوجود نیاد وگرنه ممکنه دوباره بچه برگرده به حالت قبل یا شب ادراری و... بگیره برای همین گذاشتم نزدیکی های سه سالت به امید خدا از پوشک بگیرمت مخصوصا که ما یه جابه جایی ام داریم همین روزها و یک تغییر بزرگ توی زندگی برای تو به حساب میاد و دوست ندارم این مرحله رو با استرس بگذرونی چون مرحله خیلی مهمی هست و میخوام انشاالله با ارامش بگذره برات و امیدوارم راحت از پسش بربیای عسل مامان 😍😍😍
22 شهريور 1397

اردبیل

مهراد ناز و عزیز مامان آخرای خرداد ماه یه سفر به اردبیل و سرعین داشتیم نفس جون نازم .تو اولین بار بود که به شمال غرب کشور سفر میکردی و خداروشکر خوش گذشت و اذیت نشدی زیاد عسل مامان.راستش چون راه خیلی طولانی بود و جاده هم خیلی مه آلود و خطرناک بود و من قبلا دیده بودم که شرایط جادش چطوریه،برا همین یکم دودل بودم که بریم یا نه ولی خاله جون اینا خیلی اصرار کردن و دیگه ماهم قبول کردیم .به لطف خدا سفر بی خطر گذشت و همه چیز عالی بود 🌹🌹🌹 مخصوصا یه منطقه ی بکر و بسسسیار دیدنی به نام جنگل های فندوقلو رفتیم که داقعا بینظیر بود عزیزم.درسته هواش خیلی سرد بود ولی ارزششو داشت 😊👌 ایشالا همه جای ایران رو با سلامتی و شادی بتونی ببینی نازنینم 😘😘😘😘😘 ...
22 شهريور 1397

بیهوشی 2

بعد از حدود یک ساعت از اتاق عمل آوردنت بیرون و من با سرعت نور دویدم که بغلت کنم .وای همچین که دیدم عین یه موش کوچولو لای ملافه  پیچیده بودی و دهنت پر از خون بود و فقط ناله میکردی و حتی از ضعف صدات درنمیومد که جیغ بزنی  ،میخواستم سکته کنم .وای خیلی حس بدی بود.آخه همه ی بچه هایی که قبل از تو بعد از بیهوشی از اتاق اومدن بیرون همشون گرررریه میکردن و جیغ میزدن ولی تو با دهن خونی فقط بلند ناله میکردی و به زور نفس میکشیدی از بس خون تو دهنت بود .راستش یکم ترسیدیم و بردیمت تو اتاق استراحت و پتو پیچیدیم دورت و پرستار رو صدا کردیم گفتیم چش شده بچمون چرا جیغ و داد نمیکنه گفت هنوز مواد بیهوشی تو بدنشه و تند تند خوابش میبره.ولی خودم بیشتر ا...
24 ارديبهشت 1397